English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5144 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outrange U خارج ازتیررس بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eccentricities U خارج از مرکز بودن
eccentricity U خارج از مرکز بودن
safing U از حالت مسلح بودن خارج کردن
to be out of one's depth U از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
include U شامل بودن متضمن بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
agreeing U متفق بودن همرای بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
having U مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
ablest U لایق بودن مناسب بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
owe U مدیون بودن مرهون بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
outed U خارج
externally U از خارج
non-combatant U خارج از صف
out- U خارج
forth of U خارج از
outside U در خارج
non combatant U خارج از صف
outside U خارج
non-combatants U خارج از صف
out-of- U خارج از
externals U خارج
off U خارج از
abroad U خارج
aroint U خارج شو
out of U خارج از
outsides U خارج
off side U خارج از خط
out of tune U خارج
outside [of] <adv.> U خارج [از]
per U خارج از
out [of] <adv.> U خارج [از]
outsides U در خارج
outwith [Scotish E] <adv.> U خارج [از]
external U خارج
out U خارج
over the side U خارج از ناو
bring out U خارج کردن
discharges U خارج کردن
beside the mark U خارج ازموضوع
ouyby U خارج از دور از
To fall out. U از صف خارج شدن
acentric U خارج از مرکز
anieoro U از داخل به خارج
beside the question U خارج از موضوع
inaccessible <adj.> U خارج از دسترس
discharge U خارج کردن
expulse U خارج کردن
away U دوراز خارج
from outside U از خارج [از شهر]
blow out U به خارج دمیدن
begone U خارج شو عزیمت کن
foreign market U بازار خارج
extracellular U خارج سلولی
extraterritorial U خارج الارضی
phase out U خارج کردن
extrauterine U خارج رحمی
extragalactic U خارج کهکشانی
outboard bearing U یاتاقان خارج
out of turn U خارج از نوبت
extravascular U خارج رگی
extramundane U خارج دنیایی
extramarital U خارج از زناشویی
extra spectral U خارج طیفی
outbye U خارج از دور از
extra regular U خارج ازقاعده
extra professional U خارج حرفهای
extra cosmical U خارج ازعالم
exterritorial U خارج الملکتی
extramarital U خارج ازدواجی
out of proportion U خارج از اندازه
endarch U متشکل در خارج
torts U خارج از قرارداد
tort U خارج از قرارداد
cross country U خارج از جاده
fescennine U خارج ازاخلاق
outside U به سمت خارج
out of action U خارج ازنبرد
outsides U به سمت خارج
eccentric U خارج از مرکز
from out of town U از خارج [از شهر]
out of door U خارج ازمنزل
unship U خارج کردن
out of phase U خارج از فاز
eccentrics U خارج از مرکز
emissive U خارج شونده
egress U خارج شدن
double out U 081 خارج
out of doors U خارج ازمنزل
out of line U خارج از خط جبهه
oversea U خارج از کشور
outed U خارج از حدود
outed U خارج بیرون
exit U خارج شدن
eject U خارج کردن
ejected U خارج کردن
ejecting U خارج کردن
ejects U خارج کردن
neither here nor there U خارج ازموضوع
to fall out U خارج شدن
extra-marital U خارج از زناشویی
outdoors U خارج از منزل
off season U خارج از فصل
off duty U خارج از نگهبانی
off duty U خارج از خدمت
nonsense U خارج از منطق
off key خارج از مایه
exits U خارج شدن
Recent search history Forum search
2off-season
2purchase off the registry
2purchase off the registry
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1recreationist
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com